
نوشته: جان کوتر
ترجمه: آزاده هاشمیان
بهترین نوشتهها لزوما پاسخی به وقایع روزانه نیستند. بهترین نوشتهها فریاد درونمان هستند، سالها و شاید دههها بعد از بحران و آمیخته با لحظاتی از قبل یا بعد از بحران، با تمام آن اضطراب و بعد هم آسودگی، خارج از قالب و محدودیت زمان، همانطور که در ذهنمان کودکیمان با خاطرات روزهای قبل آمیخته است. خیلیها این روزها از رمان کوتاه کاترین آنپورتر «اسب رنگپریده، سوار رنگپریده» یاد میکنند، داستانی از بیماری مسری فراگیر سال 1918. چیزی که کمتر کسی به آن اشاره میکند این است که این داستان در سال 1938 نوشته شده است، یعنی 20 سال بعد از شیوع بیماری. بیست سال طول کشیده تا این بحران در ذهن پورتر عمق لازم را پیدا کند و حواشی تجربیات شخصیاش از آن محو شود یا تجربیات دیگران را هم با آن بیامیزد، کسانی که شاید بعدا ملاقات کرده است.
شاید در دانشگاه داستانهای تیم اوبرایان درباره جنگ ویتنام را خوانده باشید: «آنچه با خود میبردند.» روایتهای این کتاب هرسال جایگاه محکمتری در ادبیات انگلیسی به عنوان بهترین کتاب روایت جنگ ویتنام پیدا میکنند. اما دقت کنید که این کتاب در اواخر دهه 80 نوشته شد، دستکم ده سال بعد از پایان جنگ و تا سال 90 هم چاپ نشد، یعنی بیست سال بعد از اینکه اوبرایان کولهپشتی سربازیاش را در کمد گذاشته بود.
البته که همین الان هم خیلیها دارند درباره کرونا و اثراتش مینویسند: مطالب روزنامهها، دفترچه خاطرات، خبرهای داغ. ژورنالیستها دارند کارهای بینظیری میکنند، اما داستان کتاب نوشتن فرق دارد. اگر متخصص بیماریهای مسری هستید باید درباره این بیماری مقاله بنویسید. اما خبرهای داغ عمر کوتاهی دارد.
ما جون دیدیون را دوست داریم، اما جستارهای محبوب ما گزارشهای لحظه به لحظه او از وقایع سیاسی نیست. او را به خاطر تعمقش در نگهداشتن دفترچه یادداشت، ترککردن خانه، ساختمان سد هوور آن هم سی سال بعد از ساختهشدنش (همانجایی که میفهمد فردا هرگز نخواهد آمد) دوست داریم. بیش از آنچه روی درختان نشانمان میدهد، عاشق چیزهایی هستیم که از چاه بیرون میکشد. او توجه نمیکند بلکه بازبینی میکند.
به اعماق درونتان بروید و چیزی را بنویسید که روحتان به نوشتنش نیاز دارد. بازار موضوعات داغ را فراموش کنید. سوژهای پیدا کنید که قدرتمندترین حس را نسبت به آن دارید، چیزی که وقتی شروع به نوشتنش میکنید مثل پوسته تخممرغ میشکند و پیش چشمتان باز میشود.