خانه / جستار / جستار بافته

جستار بافته

جستار بافته

نیکول واکر

مترجم: آزاده هاشمیان

جستار بافته فرم نویی نیست، اما در مباحث نظری ناداستان به عنوان نوع موثری از جستارنویسی معرفی شده است، چرا که توانسته از تلفیق تجربیات شخصی با موضوعات علمی، تاریخی و سیاسی مخاطبان وسیعی پیدا کند و تاثیر فراگیرتری از مقالات علمی صرف داشته باشد. علت نامگذاری این گونة جستار نیز این است که دو موضوع ظاهرا بی‌ربط را در متن جستار در هم می‌بافد و گره می‌زند و در جایی از جستار، که اغلب پایان آن است، این وجه مشترک برای خواننده روشن می‌شود.

از نمونه‌های درخشان جستار بافته می‌توان از جستار «استیلا بر زمان و مکان» نوشته یولا بیس و «حالت چهارم ماده» نوشته جوآن بیرد نام برد که ترجمه آن‌ها را می‌توانید در همین وبسایت بخوانید.

نوشتن ناداستان خلاق چیزی جز این نیست: تعریف دوباره و دوباره خودمان در برابر واقعیتی که بر ما رفته است. شما به عنوان نویسنده، داستانی از تجربیات شخصی‌تان را انتخاب می‌کنید، روی دستور زبان و نشانه‌گذاری و زبان روایت آن مدت‌ها وقت صرف می‌کنید. صِرفِ روی کاغذ آمدن این تجربه تعریف دوباره‌ای به آن می‌دهد. اما این کافی نیست، باید بستری برایش بچینید، معنایی به آن بدهید. پس در کنار این تجربه شخصی، پاراگرافی هم درباره سیب، حمله مسلحانه، مرغ یا جنگل می‌آورید. تجربه شخصی شما،‌ ناگهان در کنار این حقایق ساده از مثلا نرخ واردات سیب یا افزایش وقوع حملات مسلحانه در جهان، معنا و تعریف جدیدی پیدا می‌کند.

حقایق مانند باریکه‌رودهایی در میان داستان شخصی شما جاری می‌شوند. تجربه شخصی‌تان را به شکلی جدید می‌بینید. حقایق برایتان لطیف‌تر و ملموس‌تر می‌شوند.

نوشتن ناداستان خلاق چیزی جز این نیست: تعریف دوباره و دوباره خودمان در برابر واقعیتی که بر ما رفته است.

مشکلی که در مورد خاطره‌نویسی و نوشتن از طبیعت هست، این است که برخی نویسندگان فرض را بر این می‌گذارند که هر چیزی در طبیعت و از سر گذراندن هر اتفاق سختی در زندگی باید معنایی داشته باشد: ترک اعتیاد باید معنا داشته باشد، پرواز یک پرنده‌ باید معنا داشته باشد.

البته من هم مطمئنم که بسته به این که چطور بنویسید، ترک اعتیاد و پرواز پرنده معنا پیدا می‌کنند، اما به نظر من این تابع چیزی است که اسکات فیتز جرالد «هوش دست اول» می‌نامید: قدرت حفظ دو نقطه‌نظر کاملا مخالف در ذهنتان. تنش و تقابل بین دو چیز کاملا ناهمگون، با زحمت و تکرار زیاد، معنا می‌آفریند.

نوشتن درباره محیط، مثل نوشتن درباره سیاست،‌ می‌تواند صورت وعظ‌وخطابه به خود بگیرد. عادت غالب دست به دامان درختان و پرندگان و لاک‌پشت‌ها شدن و فرض این‌که صرف حضور نام آنها در متن برای متن اهمیت می‌آورد، می‌تواند خواننده‌ای را که دامان درختان و پرندگان و لاک‌پشت‌ها برایش مهم نیستند، از خواندن دلسرد کند. در واقع این خاطره و تجربة شخصی است که می‌تواند چیزی به طبیعت‌نویسی اضافه کند. نویسنده با قرار دادن خودش در داستان، چیزی را که در نگاه اول در مورد حقایق طبیعت بدیهی به نظر می‌رسد شخصی و منحصربه‌فرد می‌کند. وقتی در نوشته‌ام پیوندی بین خودم و بقیه دنیا برقرار می‌کنم، نه تنها حوصله خودم از تکرار آن‌چه می‌دانم سر نمی‌رود،‌ بلکه وجوه اشتراکی با سگ‌ها یا ناودان‌ها پیدا می‌کنم، یا می‌فهمم عادات بدم یا نوشتن درباره خودم مثل تغییرات یک دوره زمین‌شناسی به‌نظر دائمی می‌رسند تا وقتی که تغییر بعدی از راه برسد و ناگهان معلوم ‌شود دائمی نبوده است.

جستار بافته فرم جدیدی نیست. در واقع من فکر می‌کنم هر جستار نوعی از بافتن را در ساختارش به کار می‌گیرد. مثلا یک مقاله نیویورکر در مورد فعالیت‌های خیرخواهانه بیل کلینتون می‌نویسد و در بین متن، به صحنه‌هایی از کودکی او در آرکانزاس نقب می‌زند. اما شکل خالص جستار بافته،‌ زاییده ناداستان خلاق است.

شاید فرم بافته به این دلیل تا این حد تاثیرگذار است که وقتی روایت شخصی و روایت سیاسی در کنار هم گفته می‌شوند، همدیگر را هم توضیح می‌دهند و هم می‌فهمند. فرایند در هم‌تنیدنِ دو موضوع کاملا مجزا، به جایی می‌رسد که خودتان را هم شگفت‌زده می‌کند.

من به جستار بافته علاقه دارم. اما در یکی از نوشته‌های جدیدم شکل جدیدی به آن دادم. در گوگل «62 واقعیت جالب درباره گرگ‌ها» پیدا کردم و فکر کردم هر کدام از این واقعیت‌ها چطور در مورد انسان هم صادق است. اگر این همه خصوصیت مشترک بین انسان و گرگ هست، آیا می‌توان گرگ را هم گونه مجزا و ارزش‌مندی فرض کرد؟ یا گرگ‌ها فقط بازتابی از ترس‌ها، خشونت، عشق به طبیعت وحشی و قدرت تطبیق در انسان‌ها هستند؟ آیا انسان‌ها باید در حفظ این گونه بکوشد تا این عناصر درونی خودش را حفظ کرده باشد؟ یا وجود گرگ‌ها علتی ورای رابطه او با انسان دارد؟

اگر این جستار، تخته سیاهی باشد که سوال‌های ذهن‌مان را رویش نوشته باشیم، کارش را کرده است. گرگ‌ها چیستند؟ آیا انسان‌ها گرگ‌اند؟ آیا بدون انسان اصلا واقعیتی وجود دارد؟ اگر گرگ‌ها تغییر کنند، ماهیت‌شان هم تغییر خواهد کرد؟ اگر این تغییرات آب‌وهوایی و نحوه اسکان سبب تداخل گرگ‌ها و کایوت‌ها شوند، آیا ما نه تنها یک گونه (بلکه دو گونه) حیوانی را از دست خواهیم داد،‌ بلکه استعاره‌ای را که برای بسیاری از خصوصیات‌مان داریم هم از دست می‌دهیم؟

وقتی وقایع جستاری را به هم می‌دوزید، در واقع خودتان را به جهانی دوخته‌اید. جهان، که شما به هم دوخته‌ایدش، حالا یکپارچه‌تر است.

آیا جستار بافته فرمی شکسته است؟ شاید. اگر اینطور باشد، این فرم بهترین راوی انسان در هم‌شکسته و جهان ویران اوست. اما چیزی مرمت‌گر در جستار بافته وجود دارد. آن طور که نویسنده برای نشان دادن درهم شکستنش، مدت‌ها به دنبال واژه‌ای درست می‌گردد. از این رو،  وقتی وقایع جستاری را به هم وصله می‌کنید، در واقع خودتان را به جهان وصل کرده‌اید. جهان، که شما به هم دوخته‌ایدش، حالا یکپارچه‌تر است. من فکر می‌کنم این تعهد ماست که باورهایمان را مستند کنیم. همین‌طور فکر می‌کنم این تعهد ماست که باورهایمان را در برابر درک واقعیت‌ها بازبینی کنیم. «جهان چطور عمل می‌کند؟» و «من که هستم» دو روی یک سکه‌اند. جستار شخصی از خواننده خود می‌پرسد «آیا زندگی انسانی همین نیست؟». داستانی که بر پایه تحقیق نوشته شده می‌گوید «ببین، انسان بودن در این جهان مثل هر چیز دیگری بودن است.» عجیب و ماجراجویانه. وحشی و دوسویه. وظیفة نویسنده ناداستان این است که بگوید «دنیا من اینجا هستم و دنیا همین است و در این نوشتار متناقض، ما اینجاییم تا همدیگر را بسازیم».

این مطلب از شماره 65، پاییز 2017، مجله ناداستان خلاق ترجمه شده است.

نمونه‌های خوب نمونه جستار بافته:

«استیلا بر زمان و مکان» نوشته یولا بیس

«حالت چهارم ماده» نوشته جوآن بیرد

همچنین ببینید

موقعیت و داستان

کتاب موقعیت و داستان منتشر شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *