
نوشته: آزاده هاشمیان
کتاب شهامت رانندگی نوشته منال الشریف اثر ناداستانی ادبی نیست، با وجود نوشتار خوبش به سختی در دسته ناداستان خلاق جای میگیرد، اما خواندنش برای من که در جامعه مذهبی دیگری از این دنیا بزرگ شدهام جالب و لازم بود. برداشت آدمها از دینی یکسان بسته به فرهنگشان متفاوت است. یادم هست شنیده بودم که مجسمهسازی در بین ایرانیان رواج چندانی نداشته و ساختن پیکره موجودی زنده تقبیح میشده است. در عربستان این موضوع به عکس و نقاشی هم تعمیم یافته است و بچهها در مدرسه مجاز به کشیدن چیزی به غیر از طبیعت و اشیای بیجان نیستند. موبایلهای دوربیندار تا سالها در عربستان ممنوع بوده و با قیمت گزاف و قاچاق در بین افراد خاص استفاده میشده است.
من و نویسنده این کتاب هر دو در یک روز، در دو نقطه پرآشوب جهان، و در بحرانیترین روزهایش به دنیا آمدهایم. او در خانوادهای فقیر در مکه بزرگ شده و من در خانواده متوسطی در تهران. مردان جامعه او –همیشه– از سختگیرترین مردان (دهه شصت) ایران با زنانشان نامهربانتر بودهاند، اما چیزی در زیستن تحت سلطه حکومتی مذهبی داستان زندگی ما را که دقیقا از یک روز شروع شده به هم وصل میکند. کودکی منال الشریف با قاعدگیاش تمام میشود، مثل خیلی از دخترهایی که من هم در دوران راهنمایی و دبیرستان شناختم، مسلمانی دوآتشه میشود، تمام اعمال مذهبی را با شدت و حدت به جای میآورد و دیگران را هم به دین خود دعوت میکند و حتی از صحبت با دوستی که نقاب به صورت نمیزده امتناع میکند. با ورود به دانشگاه جده (شهری در دو ساعتی مکه، اما بسیار مدرنتر) در کلاسهایی شرکت میکند که به جای استاد، صفحه نمایشگر و خانم ناظری هست. ویدئوی تدریس استاد در کلاس اساتید برای دخترها پخش میشود و اگر سوالی داشته باشند، از ناظر کلاس میخواهند که به کلاس آقایان تلفن کند! با این حال، تحصیل در رشته مهندسی کامپیوتر دنیای دیگری را به روی منال باز میکند. او که تا به حال ورزش را برای زنان حرام دیده، با ورزش آشنا میشود و در دوره کارآموزی دانشگاه در محیطی قرار میگیرد که با مردان همکار میشود. بعد از فارغالتحصیلی وارد شرکت نفتی آرامکو میشود و یک بار دیگر جهانش دگرگون میشود. در شهر صنعتی آرامکو زنان کار میکنند، بدون حجاب در شهر تردد و حتی رانندگی میکنند. مرحله سوم تغییر در زندگی منال سفر آموزشی یک سالهاش به آمریکاست. جایی که برای اولین بار میتواند خانهای با نام خود اجاره کند، ماشینی بخرد و گواهینامهای با عکس خودش روی آن داشته باشد (زنان سعودی اجازه اجاره کردن خانه یا داشتن کارت شناسایی ندارند).
زندگی یک ساله در آمریکا باعث میشود منال یاد بگیرد حقوقی را که زنان سعودی به نداشتنش عادت کردهاند برای خود و زنان هموطنش بخواهد. با دوستانش گروهی برای رانندگی زنان در فیسبوک باز میکنند و زنان را به رانندگی در روز 12 ژوئن 2011 در خیابانهای عربستان سعودی دعوت میکنند. زنانی که رانندگی بلدند داوطلب میشوند در صحراها و پارکینگ خانهها به همجنسانشان تعلیم بدهند. شکل اعتراضی را از این کار حذف میکنند: فقط دعوت به رانندگی، بدون شعار، بدون نشان دادن نشانه پیروزی، بدون ادبیات اعتراض.
چند هفته قبل از روز موعود منال با برادر و زنبرادرش یک بار این کار را امتحان میکند. مامور پلیس با لبخند میپرسد: «شما اهل عربستان سعودی نیستید؟» اما بعد پلیس خشن مطوع سر میرسد:
«مطوعین مثل ارتشی مخفی، نامرئی و در عین حال همهجا هستند. یک کلمه بهترین توصیف برای آنهاست: بیرحم. در تمام بازارها و پاساژها هستند تا مطمئن شوند مغازهداران برای نماز تعطیل میکنند و برای نپوشیدن لباس مناسب یا نداشتن پوشش کافی بر سر شهروندان سعودی فریاد میزنند. قانون مذهبی بستگی به برداشت آنها از دین دارد و اعمالش دلبهخواه است و کنترلی روی آن نیست. (…) یک بار عضوی از مطوع از زنی که تمام بدن و صورتش پوشیده بود، درخواست کرد که چشمهایش را بپوشاند، چون «خیلی وسوسهانگیز»اند، وقتی شوهر زن از او خواست که دست از سر زنش بردارد، دوبار با چاقو دستش را زخمی کرد. (…) تمام این کارهایی که میکنند –و مجازند بکنند- با نام خدا انجام میشود.» (صفحه 234 کتاب)
منال بیش از دو هفته را در زندان کثیف و پر از سوسک زنان دمامه میگذراند. او را برای بازرسی اولیه برهنه میکنند، اما از شکنجه و بیاحترامیهای بعدی خبری نیست (شاید برای این که او اولین و تنها زندانی زن سیاسی کشورش است). بعضی زنهای زندانبان با او دوست میشوند. کاغذی ریز و مچاله را که پنهان از سرباز ناظر نوشته در دست همسربرادرش میچپاند (مردان مجاز به ملاقات نیستند) و میگوید که پدرش باید از شاه سعودی شخصا عذرخواهی کند. قصر شاه سعودی در جده است و روزهای دوشنبه بار عام میدهد. پدر و سران قبیله الشریف با برگهها و مدارک مربوط به منال به دیدار پادشاه میروند و پس از چند ساعتی انتظار در صف او را میبینند. شاه سه بار میگوید «نصیحتش کن» و این به معنای بخشش است.
منال در حالی آزاد میشود که شخصیتی بینالمللی است. دوستانش با هشتگ Free_Manal# وضعیت او را در توییتر و فیسبوک پیگیری کردهاند. نامش در 100 شخصیت تاثیرگذار مجله تایمز میآید و برای سخنرانیها و بزرگداشتهای مختلف به کشورهای سراسر جهان دعوت میشود. شرکت آرامکو علاقهای به درگیر شدن در این دردسرها ندارد و بعد از چندین اخطار منال از کارش استعفا میکند و به دلیل مشکلات ازدواج با همکار برزیلیاش در عربستان، ناچار به زندگی در دوبی میشود. او هماکنون، با پسر دوم و همسرش در استرالیا زندگی میکند.
چیزی که نباید فراموش کرد، این است که سیاستهای سعودی در همه موارد اجتماعی منفی نبوده است. مردم عربستان سعودی به دیدن افرادی از ملیتهای مختلف عادت دارند، افراد زیادی از کشورهای عربی همسایه، از پاکستان و فیلیپین و هند برای کار به این کشور میآیند. درهای این کشور به تعاملات بینالمللی بازتر از آنی است که ما میشناسیم. در راستای جنبشی مشابه ملی کردن صنعت نفت در ایران، شرکت نفتی آرامکو را از صاحبان آمریکایی آن خریده است و اکنون کارمندانی از ملیت های مختلف از جمله آمریکایی و اروپایی دارد.
شاید جالب یا عجیب باشد که کافیشاپهای استارباکس (با دیوارهای جداکننده مردان و زنان) در این کشور فعالیت میکنند. منال، دانشجوی دختری که از تلویزیون درسهای چهار سال دانشگاهش را دریافت کرده است، ماهی 300 دلار کمکهزینه دانشجویی میگیرد و پیش از بیست سالگی طعم استقلال مالی را میچشد. بعد از طلاق، حضانت فرزند پسرش را تا هفت سالگی و بعد از آن هم در صورت موافقت کودک تا 18 سالگی خواهد داشت. از سال 2000، ایمیل در ارتباطات استاد و دانشجو وارد شده (تا سال 2005 که من در سیستم تحصیلات تکمیلی دانشگاه صنعتی شریف بودم، روش تحویل تکلیف کلاسی، سراندن برگهها از زیر در اتاق استاد بود) و منال با کمکهزینه تحصیلی خودش کامپیوتری خریداری میکند تا بتواند تکالیف کلاسیاش از طریق ایمیل به استاد تحویل دهد.
روایت مردم کشوری دیگر به تاسی از فرهنگشان بسیار با روایت مردم کشور من متفاوت بود. خواندن این کتاب نشان میدهد تاثیر فرهنگ بر مذهب به اندازه تاثیر مذهب بر فرهنگ، اگر نه بیش از آن، مهم است.