
نوشته: علی معتمدی
در این یادداشت، سه المان سادهنویسی را در یکی از جستارهای جون دیدیون، به نام «اندر مزایای داشتن دفترچه یادداشت» بررسی میکنیم.
عنوان جستار، به خوبی گویای موضوع است. مزایای دفترچه یادداشت؟ خب معلوم است. ثبت وقایع، جمعآوری خاطرات، لذت شخصی … شاید خیلیهامان تا به حال به این موضوع فکر کرده باشیم، و بعد با جوابی دو یا سه کلمهای، تکلیف را مشخص کردهایم و تمام! ولی جون دیدیون، با همین موضوع ظاهرا ساده، جستاری خواندنی و تاملبرانگیز با ۲۸۰۰ کلمه نوشته. چطور؟ با واکاوی، با سفر به اعماق ناخودآگاه و سرزدن به عمیقترین لایههای درونی خودش. درک اصول سادهنویسی، در واقع تلاشی است برای رسیدن به چنین قابلیتی.
-
صداقت:
جون دیدیون، جستارش را با یادآوری چند خط از دفترچه یادداشتش شروع میکند. عمومی کردن خصوصیترین چیزها، نشان از جسارت نویسنده در مواجهه با خویش دارد:
– نوشته شده است: «آن زن، استل، تا حدودی دلیل جدایی امروز من و جورج شارپ است. کت کثیف و گشاد کرپدوشین، بار هتل، راه آهن ویلمینگتون، ساعت ۹:۴۵ صبح دوشنبه در ماه اوت.»
و بعد در ادامه، از خودش، پرسشهایی میکند. سوال از خود و شک کردن به باورهای قبلی و فعلی، از نمادهای صداقت است. یک خود عریانگری تمام عیار:
– از آنجایی که این یادداشت در دفترچه من نوشته شده است، احتمالا معنایی برای من دارد. مدتی طولانی دربارهاش فکر کردم. اولش اصلا یادم نمیآید که صبح روز دوشنبهای در ماه اوت، در بار هتل روبروی ایستگاه راهآهن پنسیلوانیا در ویلمینگتون چه کار میکردم. منتظر قطار بودم؟ به قطار نرسیده بودم؟ سال۱۹۶۰ بود یا ۱۹۶۱؟ چرا ویلمینگتون؟
سوالهای او، نه تنها درک مفهوم جستار برای خواننده را مبهم نکرده، که باعث میشود ذهن او از چند پاسخ ساده و خشک و خالی در باب مزیت دفترچه یادداشت، فراتر برود:
چرا این یادداشت را نوشتم؟ مطمئناً برای اینکه فراموشش نکنم. اما دقیقاً چه چیزی را میخواستم به خاطر بسپارم؟ چه مقدار از آن واقعاً اتفاق افتاد؟ اصلا اتفاق افتاد؟ اصلاً برای چه دفترچه یادداشت برداشتهام؟
او در ادامه از ترس و تردید و نیمههای تاریک شخصیت خودش پرده برمیدارد:
– من از پنج سالگی حس میکردم باید همهچیز را بنویسم، اما شک دارم دخترم هرگز چنین کاری بکند. او بچهای شاد و پذیرا است، از زندگی شاد است، دقیقاً چنانکه زندگی با او است؛ از بهخوابرفتن نمیترسد و از بیدار شدن هم هراسی ندارد. کسانی که دفترچه خاطرات شخصی دارند، گونه دیگری هستند؛ تنها و ناشاد، کودکانی از بدو تولد گرفتار، با ترسی همیشگی از خسران.
– در حقیقت این نوع نوشتن بیهوده را کلا کنار گذاشتهام؛ در عوض چیزهایی را میگویم که برخی دروغ میدانند.
– گاهی اوقات خودم را درباره علت داشتن دفترچه یادداشت گول میزنم و خیال میکنم از ثبت مشاهداتم صرفهای نصیبم میشود.
-
قصهگویی
جون دیدیون، خواننده را با مطرح کردن چند سوال و پرسشهای گاه و بی گاه خسته نمیکند. در کنارش مثال هم میزند. چند یادداشت را به عنوان مرجع مطرح میکند. از کودکیاش میگوید و این که کی و چطور نوشتن در دفترچه خاطرات را شروع کرده .. فراموش نکنیم، قصهگویی، المانیست که متن را پرکشش و خواندنی نگه میدارد:
– اولین دفتر من را مادرم به من داد. دفتر بزرگی با این پیشنهاد منطقی که نقزدنم را کم کنم و خودم را با نوشتن افکارم سرگرم کنم. مادرم چند سال پیش این دفترچه را به من بازگرداند؛ اولین نوشتهام سرگذشت زنی است که مطمئن است از سرمای شب قطبی خواهد مرد. اما با شروع روز خود را در بیابان ساهارا مییابد و تا قبل از ظهر از شدت گرما میمیرد ..
– شاید خیلی هم حاشیهای نباشد. در حقیقت خانم مینی اس. بروکس و کت رسمیاش، مرا به دوران کودکیام میبرند. گرچه خانم بروکس را هرگز نمیشناختم و تا سی سالگی هم به شهر اینیو نرفته بودم. من در چنین دنیایی بزرگ شدهام: خانههایی پر از عتیقههای هندی، چند تکه سنگ معدن طلا، عنبرِ نهنگ عنبر و سوغاتیهایی که خالهام مرسی فارنث ورس از شرق دور میآورد ..
حتی آن بعدازظهری که جمله را شنیدم؛ ما در تراس رو به دریای خانه او بودیم، شراب باقیمانده از نهار را مینوشیدیم و از آفتاب کمرمق زمستانی کالیفرنیا استفاده میکردیم. زنی که همسرش در شب غرق شدن تایتانیک به دنیا آمده بود، میخواست خانهاش را اجاره دهد و به پاریس نزد فرزندانش برگردد ..
-
معنا
کاربرد معنا در جواب این سوال است که «چرا خواننده باید نوشتهمان را به خاطر بسپارد؟» طرح دغدغههای جمعی و گفتن از دردهای مشترک، نقطه اتصال خصوصیترین وقایع زندگی من، و دیگران است. رمز ماندگار شدن است. یادمان باشد که طرح دغدغه جمعی، هیچ تناقضی با خصوصینویسی و صمیمیت ندارد. به قولی، همیشه عمومیترین نوشتهها، از خصوصیترین خاطرهها میآیند. مهم، پیدا کردن حلقه طلایی اتصال من و ماست. جون دیدیون، این چنین بر روی خاطره جمعی خوانندهاش خط میاندازد:
– در عمل همیشه چنین هستیم. اما نوشتههایمان از این عادت خارجمان میکنند. هرچقدر وظیفهشناسانه مشاهداتمان را از دنیای اطرافمان ثبت کنیم، مخرج مشترک آنچه دیدهایم، بهوضوح و بی محابا «من» آرامناپذیر است ..
– پذیرشش دشوار است. ما از نظر اخلاقی طوری بار آمدهایم که دیگران را، هر که باشند، جالبتر از خودمان بدانیم؛ یادمان دادهاند متواضع باشیم، روی دیگر سکه ناچیزشماری خود ..