
نوشته: ریچارد لی
ترجمه: محمدرضا خسروی
در دنیای کلمات، شکاف بزرگی در همه کتابفروشیها، کتابخانهها و جوایز ادبی به چشم میخورد که این مراکز فرهنگی را به دو بخش داستان و ناداستان تقسیم میکند.
کسانی مانند جف دایر [1] که سعی دارند پلی روی این شکاف بزنند، شاید اصطلاحاتی را که خوانندگان به کارشان نسبت میدهند، نپذیرند، یا مانند شیلا هتی [2] با اصطلاحات جلد کتابشان به جدل برخیزند. کسانی هم که در سمت اشتباه این شکاف دستهبندی میشوند به عنوان نویسندهای متقلب مورد تهاجم یا تمسخر دیگران قرار میگیرند، و چه بسا مانند جیمز فری[3] به سبب آزار و اذیتها از کشور خود فراری شوند.
ادبیات اروپای شرقی
اما به گفته الکساندر همن [4] نویسنده، این شکاف عجیب در زبان مادری او وجود ندارد. همن میگوید: «در زبان بوسنیایی هیچ کلمهای برای داستان و ناداستان یا تمایز بین این دو وجود ندارد.»
او در ادامه تصریح میکند: «این بدان معنا نیست که تفاوتی بین حقیقت و تخیل نیست، فقط متن ادبی بر حسب رابطهاش با حقیقت یا تخیل تعریف نمیشود.» همن توضیح میدهد که بوسنیاییها برای بیان این تمایز، باید به دنبال ترکیبهای سخت یا اصطلاحات اقتباس شده از زبانهای دیگر بگردند: «برخی اهالی ادبیات با واژهسازیهای نامانوس اصطلاح فیکجیا[5] را برای داستان ساختهاند که به نظر من چندشآور است، و برای ناداستان اصطلاح نهفیکجیا[6] را پیشنهاد کردهاند که به مراتب ناخوشایندتر به نظر میرسد. من هرگز از این کلمات استفاده نمیکنم، چون یک راننده تاکسی با سطح سواد متوسط اینها را نمیفهمد.»
حتی ایرنا ژلوف [7] مترجم بوسنیایی همکار همن که در زبان تخصص دارد، ممکن است در برخورد با چنین اصطلاحاتی گیج شود. همن به خاطر میآورد که وقتی ژلوف مشغول کار روی نسخه بوسنیایی کتاب زندگی من[8]، (اولین کتاب ناداستان) همن بود، نمیدانست چگونه باید اصطلاحات داستان و ناداستان را ترجمه کند. همن میگوید: «از آنجایی که این اصطلاحات فقط در قسمت تقدیر و تشکر کتاب چاپ میشود، تصمیم گرفتم حذفشان کنم. زمانی که مجبور باشم اصطلاحات موجود در کتابم را توصیف کنم، این دو اصطلاح را (قصههای واقعی) یا (جستارهای شخصی) نامگذاری میکنم».
همن فکر میکند این دستهبندی در ادبیات انگلیسی با دین و مذهب در ارتباط است و میگوید: «تصورم این است که ربط دادن و ارزیابی کردن متون ادبی با ملاک حقیقتگویی باید به نوعی ریشه در مسائل دینی و اخلاقی داشته باشد، و احتمالا به مذهب پروتستان و بنیادگرایی مذهبی بر میگردد. در آن سیاق، الگوی حقیقت گویی البته کتاب مقدس است، در حالی که کتابهای غیرحقیقتگو همیشه شک برانگیزند، و فقط در صورتی موجه دانسته میشوند که از نظر اخلاقی ارزشمند باشند.» همن میگوید درباره خیلی از زبانهای دیگر اظهار نظر نمیکند، اما اینطور به نظرش میرسد که «زبان انگلیسی از این قاعده مستثنی است، و تصور او بر این است که تمایز مورد بحث مدتی است بدیهی شده و این موضوع در ایالات متحده بیشتر به چشم میخورد.»
به گفته الکساندر بوسکویچ [9]، مدرس زبان بوسنیایی، کرواتی و صربستانی در دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک سیتی، این زبانها با اصطلاحات مشترک با زبان روسی از جمله (umetnička književnost)و (художественная литература) (ادبیات هنری) به داستان اشاره میکنند، و گاهی اوقات با اصطلاح (belles lettres) که به معنی (زیبانگاری) است و از زبان فرانسه وام گرفته شده داستان را تعریف میکنند. وی میگوید کلمه فیکجیا طی دهه گذشته در زبانهای بوسنیایی، کرواتی و صربستانی پدیدار شده، «اما هیچ اصطلاحی مشابه با (ناداستان) انگلیسی در این زبانها وجود ندارد. آنچه انگلیسی زبانها ممکن است فقدان تمایز در آثار ادبی تلقی کنند، از نظر اسلاو زبانها چه بسا (وفور معانی سرشار از تمایزهای ظریف انگارانه) انگاشته شود.»
بوسکوویچ میگوید: «تمایز دوگانه شفاف داستان و ناداستان در زبان انگلیسی در زبانهای اسلاوی به گونهای متفاوت تدوین شده است و ریشه در تاریخ و تنازعات ژانرهای مختلف ادبی و شفاهی دارد، مفهومی که پساساختارگرایی آن را نویسندگی مینامد.»
شکاف بین داستان و ناداستان در زبانهای گوناگون از بوسنیایی گرفته تا عربی و کیکویو [10] به یک اندازه نامشهود است. طبق گفته نویسنده کنیایی، Ngũgĩ wa Thiong’o (کلمه کلیدی) در زبان کیکویو (rũgano) به معنی (قصه) یا (روایت) است. Ngũgĩ توضیح میدهد که «کلمه rũgano نزدیکترین معادل به داستان است، اما میتواند به معنای روایت تاریخی هم باشد یا بدان اشاره کند. عبارت (Kũgana rũgano) یا (قصه گفتن) میتواند به معنای هر یک از این موارد باشد، اما به طور خاص به معنای بازگو کردن قصههای معروف مانند افسانهها است. هنر در این زبان در قصه گویی است و با واقعیت داستان سر و کار ندارد. بهترین قصه گو هم کسی است که اضطراب انتظار را از نو بیافریند و به تبدیل به واقعیتش کند.»

ادبیات آفریقا
Ngũgĩ توضیح میدهد که اصطلاح (قصه) را میتوان با اصطلاح (rũgano rwa gwĩtungĩra) (قصه ساختگی) به جای داستانهای خلاقانه یا (rũgano rwa marimũ) (قصه دیو) در مقابل افسانهها تبیین کرد، و قصه دیو به قصهای گفته میشود که به معنای واقعی کلمه درباره یک دیو است و هم به قصهای اطلاق میشود که «واقعیت ندارد». همچنین اصطلاح (ndungo) (ترکیبات) در زبان کنیایی وجود دارد که این ترکیبات میتوانند داستان یا ناداستان باشند، و همینطور اصطلاح (ũhoro) به معنی (اخبار)؛ اگرچه اخبار «به معنای اتفاقاتی بسیار کلی که در برگیرنده اطلاعات واقعی درباره رخدادهای واقعی است فرض می شود، اما احتمال دارد شامل داستان هم باشد. بنابراین فردی که برای دید و بازدید به خانه دیگری میرود، بعد از اینکه مورد استقبال قرار گرفت از وی پرسیده میشود: ( Rehe ũhoro) (اخبار جدید را برایمان بگو).»
طبق گفته Ngũgĩ، (ادبیات) معادل اصطلاح ( kĩrĩra) در زبان کنیایی است، اما این اصطلاح شامل همه چیز «از سخنان حکیمانه گرفته تا مثلهای اخلاقی و قصهها میشود».
وی در ادامه میگوید: «مهمترین نکتهای که باید در مورد تخیل داستان سرایانه زبان کیکویو به خاطر بسپارید این است که این تخیل شفاهی و نه کتبی است. این تخیل همان چیزی است که ما اکنون سخنوری مینامیم. این روزها ادبیات به دو بخش (kĩrĩra kĩa rũrĩmĩ) (ادبیات زبانی یا نقلی که با صدای بلند بازگو میشود) و (kĩrĩra gĩa kwandĩka) (ادبیات نوشتاری) تفکیک شده است، اما هر دوی اینها میتوانند هم داستان و هم ناداستان باشند.»
ادبیات عرب
رمان نویس، محمد حسن الوان[11] اظهار میکند که این تقسیمبندی در زبان عربی نیز به همین اندازه غیرشفاف است، به گونهای که داستان یا حکایت است، یا قصه، و یا روایت.
وی میگوید: «دو کلمه نخست به معنای (قصه) است. کلمه سوم، روایت، به معنای (قصه گفتن) است. با این حال، فکر نمیکنم در خصوص مترادف عربی (ناداستان) اتفاق نظر وجود داشته باشد. من زبان انگلیسی را به خاطر تواناییاش در آفرینش کلمات ساده و متمایز کننده صرفا با اضافه کردن پیشوند «-non» تحسین میکنم. یک بار از سر کنجکاوی از دنبال کنندگان توییترم پرسیدم که میتوانند کلمهای به عنوان معادل برای ناداستان پیشنهاد دهند یا نه. پیشنهادها شامل کلمات (واقعی) به معنای (واقع بینانه) و (نظری) به معنای (تئوری) میشد. من هیچ کدامشان را نمیپسندم.»
الوان اظهار میکند که اگر قصهای در زبان کیکویو دست اول باشد، عکس آن در زبان عربی صادق است: «فکر میکنم داستان به طور کلی در فرهنگ عرب نسبتا جدید است. بنابراین چه بسا داستان شاخهای از نویسندگی در نظر گرفته شود که نشات گرفته از درخت اصلی ناداستان است. این دو حیطه از حیث بزرگی در ادبیات عرب یکسان نیستند، بنابراین این شاخه ادبی فقط درباره مفهوم جامع ادبیات تعریف می شود. هرگاه لازم باشد که شاخه نویسندگیِ مبتنی بر روایت داستانی را مشخص کنید، میگویید (داستان نویسی).»
ادبیات اروپا
طبق گفته مترجم، نیکی هارمان[12]، دنیای انگلیسی زبان فقط با کوشش و ابتکار خود به این تقسیم بندیها دست نیافته است. تقسیم بندی بین داستان و ناداستان ارتباط مستقیمی با اصطلاح خو گوو[13] (虚构) و فِی[14] (پیشوند-نا فارسی یا not, -non انگلیسی) خو گوو (非虚构) در زبان چینی دارد. اما وقتی به دنیای انگلیسی زبان نزدیکتر میشویم مسئله کمی گنگتر میشود. مترجم کتی دربیشایر[15] میگوید: «کتابهای پرفروش آلمانی نیز به دو دسته تقسیم میشوند و هفته نامه اشپیگل[16] فهرستی را منتشر میکند که کتابها در آن به دو دسته (Sachbücher) (داستان واقعی) و (Belletristik) (زیبا نگاری) که از اصطلاح فرانسوی (belles lettres) گرفته شده دسته بندی میشوند. با این حال، مرز بین این دو گونه ادبی (در مکانی به غیر از جهان آنگلوفون) تعیین شده است.»
دربیشایر توضیح میدهد که در کنار رمانهایی که در فهرست کتابهای «زیبانگاری» گنجانده شدهاند، آثار خودزندگینامه مانند کتاب آه، این شکاف، این شکاف مخوف[17] از یوآخیم میرهوف[18]، و جهان پژوهی انه وبر برای یافتن تاریخچه خانوادهاش[19] دیده میشود. وی میگوید: «در مورد ژانر کتاب ش مثل شاهین از هلن مکدونالد کمی سردرگمی به وجود آمده بود. من دیدم این کتاب را رمان نامیدهاند، اما ناشر آلمانی کتاب آن را (erzählendes Sachbuch) یعنی ناداستان روایی نامگذاری کرده است. فروشگاه اینترنتی آمازون شعبه آلمان این کتاب را در فهرست آثار جانورشناسی و مموآر طبقه بندی کرده است.»
دربیشایر ادامه میدهد که «در آلمان، تفاوت بیشتر در سبک نویسندگی است، اگر کتابی ادبی باشد معمولا در دسته «زیبانگاری» طبقه بندی میشود، و اگر هدف اصلیاش انتقال اطلاعات باشد، کتابی مبتنی بر حقیقت نام خواهد گرفت.»
مترجم استر آلن[20] به یاد میآورد که چگونه تشخیص داد بسیاری از کتابفروشیها در فرانسه و مکزیک به جای تقسیم بندی نویسندگان بر حسب نوشتن داستان یا ناداستان، آنها را بر اساس ملیت دسته بندی میکنند.
آلن میگوید: «این مسئله در آن زمان من را تحت تاثیر قرار داد، و هنوز هم تحت تاثیر قرار میدهد. تقسیمبندی بین «نوشتن تخیل و نوشتن واقعیت» که برای خوانندگان انگلیسی زبان خیلی واضح به نظر میرسد برای بسیاری از نقاط دیگر جهان اصلا ساده نیست.» او با استناد به پیشرفت داستان نویسی خودکار در زبان فرانسه و اسپانیایی در دهه 1990 ادامه میدهد: «به نظر میرسد ترکیب نوشتن خودزندگینامه با اصرار بر آزادی داستان نویسی در تقابل آشکار با تمایز ساده آن در زبان انگلیسی است که در همان دوره خودش را در سراسر جهان تحمیل کرده است.» آلن اضافه میکند: «نشانههایی هست که اصطلاح (no ficción) رفتهرفته در زبان اسپانیایی پذیرفته میشود، اما این اصطلاح در زبان پرتغالی به ندرت دیده میشود و در زبان فرانسه واقعا وجود ندارد.»
نویسنده، ایاس بایت[21]، وقتی اصطلاحات داستان و ناداستان را میشنود به فکر کتابفروشیها میافتد و میگوید «نمیتواند کاملا تشخیص دهد این کلمات چه معنایی دارند و فقط میداند که روی شرح قفسه کتابفروشیها و کتابخانهها به چشمش خوردهاند.» وی اظهار میکند: «اما این مسئله موضوعی را پیش میکشد که در کسوت نویسنده برای من بسیار نگران کننده است… تلفیق حقیقت و داستان در یک قصه. من دوست ندارم که افکار و احساسات افراد واقعی را بررسی کنم، در عوض ترجیح میدهم با اضافه کردن صفات یا افکار چند شخصیت واقعی به آثارم افراد جدیدی را خلق کنم. بر این باورم که ما میتوانیم حقیقت را نشانه بگیریم.»
با این حال، بایت در ادامه تصریح میکند که اصطلاح ناداستان را حقیقتا به کار نمیبرد: «تاریخچه، زندگینامه، خودزندگینامه، مموآر، خاطرات… میتوانید داستانهایی بنویسید که با تمامی این گونههای ادبی تطابق پیدا میکنند. البته من به عنوان خواننده دوست دارم بدانم که مشغول خواندن چه گونهای هستم.»
بایت، همانند همون، با استناد به اینکه خودش تربیت یافته مذهب کوئیکرها[22] است ابراز میکند این واکنشها در مذهب بنیان گذاشته شدهاند. او میگوید: « قصه گویی نقل اکاذیب است، و همچنان که بیاس جانسون[23] گفته، نسخهای افراطی از مطلبی است که من میفهمم و حس میکنم.»
طبق نظر جف دایر که اشاره کرده کتاب بعدیاش «تلفیقی از داستان و ناداستان است اما در قالب ناداستان به انتشار خواهد رسید»، قدرت تمایز در فرهنگ آنگلوفون رو به زوال و کاهش است. دایر در این باره اینگونه توضیح میدهد: «برنارد کریک[24]، نویسنده زندگینامه جرج اورول[25]، خاطر نشان میکند که 12 اثر از 14 اثر منتشر شده در نشریه ادبی پنگوئن نیو رایتینگ[26] در سال 1940 که شامل جستار جرج اورول با نام شلیک به فیل[27] بود، از جمله ژانرهای مد روز در آن دوره بودهاند که مرز بین واقعیت و داستان را تشخیصناپذیر میکردند. رمانهای ژانر ناداستان ترومن کاپوته[28] و نورمن میلر[29] بار دیگر در دهه 1960 مرز بین واقعیت و تخیل را محو کردند؛ و شاید این مرز در حال حاضر باز هم دوران نفوذپذیر دیگری را پشت سر میگذارد.»
وی اضافه میکند: «باید به اوایل قرن نوزدهم یا پیش از آن برگردیم، زمانی که (ادبیات) نه به قالبی خاص و بسیار مورد توجه از نوشتار تخیلی، بلکه به داستان و ناداستان اطلاق میشد.» دایر در ادامه به سخن ریموند ویلیامز[30] استناد میکند که گفته بود: «توجه ویژهای که به ژانر داستان نویسی میشود… احتمالا به مکتب هنری رمانتیک و تاکید بر تخیل مرتبط است که در جای خود واکنشی به ظهور صنعتی سازی است؛ فرآیندی کاملا مبتنی بر واقعیت که چارلز دیکنز[31] بعدا در رمان روزگار سخت[32] خود مورد تاکید قرار میدهد.»
اما با وجود همه دشواریهای موجود برای تقسیم بندی ادبیات به واقعیت و داستان، دایر میپذیرد که این بخشی از حیات ادبی است که به قوت خود باقی میماند. چون «این تلاش به مثابه راهنمایی ارزشمند است برای رسیدن به نوع تجربهای که خواننده میخواهد داشته باشد.»
دایر در ادامه خاطر نشان میکند: «من فقط به دلیل وجود داشتن این تمایز روی آن پافشاری میکنم. همانطور که بازیکنان تنیس برای مسابقه دادن احتیاج به تور وسط زمین دارند، من هم قدردان این تمایز هستم. دوست دارم بپرسم چرا این تمایز نمیتواند کمتر باشد، چرا نمیتوانیم تنش این تمایز را کمتر کنیم… اگرچه، رویهمرفته، فکر میکنم بودنش اجتناب ناپذیر است…»
[1] Geoff Dyer
[2] Sheila Heti
[3] James Frey
[4] Aleksandar Hemon
[5] fikcija
[6] ne-fikcija
[7] Irena Žlof
[8] The Book of My Lives
[9] Aleksandar Boskovic
[10] Gĩkuyu
[11] Mohammed Hasan Alwan
[12] Nicky Harman
[13] xu gou
[14] – fei
[15] Katy Derbyshire
[16] Der Spiege
[17] Ach, diese Lücke, diese entsetzliche Lücke
[18] Joachim Meyerhoff
[19] Anne Weber’s exploration of her family history
[20] Esther Allen
[21] AS Byatt
[22] Quakers
[23] BS Johnson
[24] Bernard Crick
[25] George Orwell
[26] Penguin New Writing
[27] Shooting an Elephant
[28] Truman Capote
[29] Norman Mailer
[30] Raymond Williams
[31] Charles Dickens
[32] Hard Times