
نوشته: آزاده هاشمیان
برای نوشتن جستار شخصی یا personal essay با آنچه نمیفهمید شروع کنید.
میشل دومنتنی میگوید در جستار شخصی، پلات یا مسیر نوشتن، دنبال کردن افکار شخصی و تلاش برای درک بهتر مشکل است. شاعر آمریکاییCecil day Lewis میگوید: «نه برای فهمیده شدن که برای فهمیدن مینویسیم.»
جستارهای شخصی بسیار شبیه مموآر هستند: هر دو بر تجربه و داستان شخصی استوارند، هر دو میخواهند حقیقتی جهانی درباره وجود را بیان کنند و هر دو از ابزار حرفهای مشابهی استفاده میکنند. پس فرق بین مموآر و جستار شخصی چیست؟ واضح ترین تفاوت در دامنه و حجم آن است: مموآر داستانی اصلی از زندگی را روایت میکند و جستار شخصی کوتاه است و فضای کمتری در اختیار دارد. موضوعات ظریفتر در جستارهای شخصی بهتر پرداخته میشوند و این کمک میکند که نویسنده بر یک واقعه یا یک تصویر تمرکز کند. همانند مموآر صداقت و تمایل به آسیب پذیر بودن روی کاغذ، کلید نوشتن جستارهایی است که خواننده تا پایان زمینشان نگذارد.
کلمه essay از کلمه فرانسوی به معنای تلاش یا آزمون گرفته شده و میشل دومنتنی (1533) اولین نفری بود که این فرم را به شکل عمومی رایج کرد و آن را essai نامید. او خودش را به عنوان موضوع) (subject در نظر میگیرد و عناوین) (topic مختلفی را امتحان میکند. ساختار چندانی در دسترس خواننده نیست که افکار او را دنبال کند، اما به عقیده او هر فردی تمام بشریت را در خود دارد و در پویش و آزمودن موضوعات مجرا رفتار او کاملا مدرن است. این باور که “هر فرد تمام بشریت را در خود دارد”، اساس جستار شخصی در دنیای مدرن است. چه دلیل دیگری دارد که ارزش داشته باشد فکرهای نویسنده دیگری را درباره چیزی بخوانیم؟
یک جستار شخصی خوب اغلب زاده کنجکاوی نویسنده درباره چیزی است که درست نفهمیده یا نمیداند. جستار فرمی برای پویش در ایدههاست، برای جستجو و تلاش بریا درک چیزی که از ما فرار میکند، این معنای تلاش برای کلمه essay بسیار شایسته است چون استعاره درستی از نوشتن مقاله شخص است: فکری یا مشکلی را پیش رو میگذارید و از جهات مختلف آن را مورد تردید و سوال قرار میدهید، انگار از دید شاهدهای مختلف.
همانطور که اسکات راسل ساندرز در مقدمه کتاب Touchstone Anthology آورده «جستار یادآور آزمودن است، سنجیدن و بررسی کردن برای دو منتنی نوشتن جستار، تلاش برای معنادار کردن زندگی بود، البته نه تمام زندگی، بلکه پیچیدگیها و ابهام آن.»
در نوشتن مقاله شخصی بر همین تلاش بر آزمودن داشته باشید بخصوص در فرآیند تفکر و نوشتن جستار شخصی بیش از هر فرم دیگر نحوه تفکر نویسنده را به ما نشان میدهد. ما فرآیند آزمودن و سنجیدن نویسنده را میبینیم و این به اندازه نتایج وی مهم است اگر مهمتر نباشد.
در واقع صرف فرآیند نوشتن جستار شخصی جالب است اگر پر از نتایج پیشبینی نشده باشد و ما ببینیم که نویسنده برای نیاز ابتدایی خودش به درک مسئله دست به نوشتن زده است. میشود گفت که مقاله شخصی شکل دیگری از “تردید” است. در مموآر هم همیشه تردید وجود دارد ما نقل داستان از آن مهمتر است. در مقاله شما با تردیدتان با سوالهایتان مقاله را پیش میبرید.
چارلز دآمبروسیو(Charles D’ambrosio) نویسنده با استعداد داستان کوتاه و جستار در مقدمه کتابش Loitering مینویسد: «جستارخوب خودش را هم زیر سؤال میبرد، طوری که یک رمان یا داستان کوتاه هرگز نمیتواند. شاید به این دلیل ساده که جستار سوالش را روی کاغذ رها میکند نا همه ببینند، مجموعه کاملی از تردید به خود…» و درجایی دیگر از مقدمه همین کتاب میگوید «وقتی خود انسان در تردید است، تفکر مداوم و جستجوی نویسنده، وی تصویر میکند.»
جستار خوب لزوما خوشایند و دلچسب نیست و قرار نیست نشان بدهد شما چقدر فهمیده و روشنفکرید. جستارهای شخصی از آنچه میدانند جان میگیرند، از این که میخواهند نشان دهند چه میدانند. لزوما خیلی جذاب یا عمیق نیستند چون هدفی دارند. خواننده باهوش است و اگر جستار برای تلقین هدف از پیش تعیین شدهای نوشته شده باشد، به سرعت میفهمد. جای چنین جستاری در ستون اول روزنامه یا کلاس انشاست و نه به عنوان ناداستان خلاق (Creative_nonfication) بگذارید مطالب با روند طبیعی خود روی کاغذ بیایند.
جستار خوب چیزی عمیق در درونتان باقی میگذارد که دائم درذهنتان میچرخد، چون شما با نویسنده سفری را تجربه کردهاید. در جستار شخصیٰ در فرآیند معنیدار کردن اتفاقی کوچک در زندگیمان که واقعا برایمان مهم بوده خواننده را با خود میبریم و در کنارش درکی از آن واقعه پیدا میکنیم.
از کجا شروع کنیم؟
از جایی که سوالها و تردیدهایتان شروع میشود، چیزهایی که درست درکشان نمیکنید و نمایانگر شما هستند. از جایی که هستید شروع کنید. جایی که واقعا هستید حتی اگر بنظرتان ارزش مقاله شدن ندارد. جستارهای خیلی بزرگ و عمیق درباره چیزهای خیلی کوچک نوشته شده است: ماهی قرمز. نان تست سوخته. زانوی خیلی استخوانی.
چه چیزی شبها بیدار نگهتان میدارد؟ نگران چه هستید؟ چه چیزی را نمیفهمید و میخواهید بفهمید؟ جمله ترسناکی که واقعیت دارد و بلند گفتنش شما را میترساند چیست؟ اینها جاهای خوبی برای شروع جستار است. این جمله را بنویسید. فضا و امکانی را باز میکند که قبلا وجود نداشت. همین الان امتحان کنید و بعد با همین صداقت ظالمانه ادامه دهید. یک پاراگراف بنویسید. چیزی را که مینویسید فعلا نخوانید. فقط ادامه دهید.
گشادهدست باشید. این به اختیار شماست که تصور کنید آن صحنه قدیمی اهمیت دارد یا نه. برای انتقام ننویسید. از چیزی که هنوز خشمتان را برمیانگیزد، ننویسید. با آرامش بنویسید و تنها به این هدف ساده که به درک عمیقتری برسید. مثل هر نوشته دیگری، جستار طی بازنویسیهای مکرر تغییرات زیادی میکند.
از جایی شروع کنید. متن بی ارزش اولیهتان را تهیه کنید. در بازنویسیها به کشفهای تازهای خواهید رسید.