
مری روچ اسمیت (Mary Roach Smith) در کتابش The memoir project میگوید که خیلی از نویسندگان مموآر اصرار دارند تکتک خاطراتشان را روی کاغذ بیاورند. او در این مصاحبه رادیویی با شبکه NPR به نیل کانون مجری این برنامه میگوید برای نوشتن مموآر باید بدانید کدام خاطره ارزشش را دارد که در مموآر گنجانده شود و کدام خاطره را باید کنار گذاشت. این کاری است که خودش در مورد مموآرش کرده است. مموآر او another name for madness درباره بیماری آلزایمر مادرش است که در 22 سالگی مری روچ اسمیت شروع شده است. او میگوید که اولین کسی بوده که درباره آلزایمر نوشته است. وقتی او در دهه 80 میلادی درباره آلزایمر نوشت، هنوز آلزایمر یکی از فراگیرترین دغدغههای سلامت بشر نشده بود.
قبل از نوشتن و حین نوشتن مموآر از خودتان دائم بپرسید نوشته من درباره چیست. چه چیزی را میخواهم روایت کنم و هرگز از آن منحرف نشوید.
فلانری اوکانر نویسنده شاخص قرن بیستم آمریکا گفته است هر کس دوران کودکی را به پایان برده، برای باقی زندگیاش به اندازه کافی مطلب برای نوشتن دارد.
حق با اوست. اگر آمادگیاش را داشته باشید نوشتن درباره خانواده دیوانه (یا نه چندان دیوانه) تان کار جالبی است. اما اگر آماده نباشید راه سختی است. تنها دلیل آماده نبودن هم این است که نمیدانید چطور در بین خاطراتتان جستجو کنید تا به آنچه میخواهید برسید. پس بگذارید این مشکل را حل کنیم. در بازی شانس و تقدیر باید آماده بردن باشید. در مورد آنچه میدانید هم همین قانون صادق است. دقت و توجه کردن مهارتی است که شما را موفق میکند. چیزی که باید به آن توجه کنید جزئیات است. مثل وزن کردن مشتی جواهر میماند: ذرهبین خوبی در دست بگیرید، روی آن دقیق شوید و بین همه سنگها آنچه را که با ارزش و قیمتی و تماشایی است جدا کنید.
حرف ارنست همینگوی در قرن قبل هنوز با ارزش است: چیزی که کنار میگذارید، مهمتر از آن چیزی است که در داستان میگنجانید. اگر به درد قصهتان نمیخورد قد و وزن و رنگ چشم کسی را توصیف نکنید. نوشتن حقایق برنده و دقیق در مموآر عالی است، اما مموآر خوب چیزی فراتر از این است و نیاز به توجهی دقیق و خاص دارد.
ویلیام مکسول (William Maxwell) که چهل سال ویراستار بخش داستان نیویورکر بود و کارهای جان آپدیک، جان اوهارا و جان چیور را ویرایش کرده بود به نوبه خود نویسنده داستان و ناداستان بسیار موفقی بود. او معتقد بود برای نوشتن فقط لازم است صدای کوبیده شدن در خانه کودکیتان را به یاد داشته باشید. حق با اوست. چون شما درباره چیزی میتوانید بنویسید که درست میشناسید. مثل کفش نوک تیز جادوگر شهر اوز. مهم این است که با این جزئیات چه میکنید. اگر از آنها استفاده لازم را نکنید وقتتان را تلف کردهاید. یا دچار این باور اشتباه هستید که هر کسی به جزئیات و حقیقتهای ساده زندگی شما علاقه دارد.
برای این که جزئیات زندگیتان را به مطالب خواندنی و جذاب تبدیل کنید، من یک توصیه برای شما دارم: مهماننواز باشید. من فقط یک کارت در اتاق دارم که روی آن نوشته: مهماننواز باش. و این را در تمام چهار کتابم مقالات رادیویی و مجلاتم متونهای روزنامه و پستهای وبلاگم رعایت کردهام.
نمایشنامه نویس بزرگ paddy Chayefsky روی کارت کوچکی کنار میزش نوشته: “ He gets it. “و من میفهمم چرا یک نمایشنامهنویس به چنین چیزی نیاز دارد. در هر فیلم خوب شخصیت اول فیلم دچار تحولی هر چند کوچک میشود و برای این تحول قهرمان داستان باید نمایشنامه را درک کند. برای اینکه شما مموآر را درک کنید، توصیه من این است که مهماننواز باشید.
برای اینکه مهماننواز باشید میز تمیزی در گوشهای نورگیر آماده کنید و هر روز حتیالامکان در یک زمان مشخص پشت آن بنشینید. حتی اگر فقط چهل و پنج دقیقه در روز میتوانید اختصاص دهید، این کار را حتما هر روز بکنید. وودی آلن میگوید 80 درصد موفقیت این است که سر کار حاضر شوید و من به حرف او اضافه میکنم که حاضر شدن سر میزی پر از قبض و صورتحساب به دردی نخواهد خورد. بیشتر شاگردان من یادداشتها یا تمرینهایی دارند که در گوشه آشپزخانه، کنار تختخواب یا ایستگاه اتوبوس نوشتهاند.
اما پیشنهاد من این است که کمی مهماننواز باشید. مهماننوازی این است که فرآیند را کمی کند کنید و قبل از شروع نوشتن گزارشی آماده کنید. برگه کاغذی در کیف پول یاجیبتان داشته باشید و وقتی در فیلمی میبینید هنرپیشه اول ژست بدنی خاصی دارد، آن را روی کاغذ یادداشت کنید. دیالوگ خاصی که میشنوید یادداشت کنید. وقتی دخترتان پیانو مینوازد حستان را یادداشت کنید. من یک لیست طولانی در دفتری در ماشینم دارم، از عنوان آهنگهایی که به نظرم موسیقی زندگی من هستند.
خوب بود و مفید ، کاش مفصل تر بود .
تشکر