
عکس همینگوی در اسپانیا، سال 1927، دو سال قبل از چاپ کتاب «وداع با اسلحه»
در سال 1926 که همینگوی کتاب «خورشید همچنان میدمد» را نوشت، کاملا در بین نخبگان پاریس و تا حدی در آمریکا شناختهشده بود. اما این چاپ کتاب «وداع با اسلحه» بود که شهرت واقعی را برایش به ارمغان آورد. باران نامهها به سویش سرازیر شد و نمیدانست با این شهرت تازهیافته چه کند. مطالعه نامههای همینگوی نشان میدهد که او همیشه در پاسخ به نامهها مودب و خوشبرخورد بوده است. گرچه در دسامبر 1929 به هیوز والپول نوشت:
«وقتی کتاب «خورشید همچنان میدمد» چاپ شد، نامهها فقط از سوی پیرزنهایی بود که میگفتند حاضرند خانهای برایم فراهم کنند و معلولیتم برایشان مهم نیست یا مخمورهایی که ادعا میکردند ما قبلا همدیگر را دیدهایم. بعد از «زنان بدون مردان» هیچ نامهای نرسید. وقتی نامهها به سویت سرازیر میشوند، چه میکنی؟»
در بین نامهها، نامهای از ویرجینیا وولف بود، همینطور نامهای از دیوید گارنت بود، نویسندهای از خانوادهای ادبی و با ارتباطاتی با گروه بلومزبری که پیشبینی کرد موفقیت کتاب «خورشید همچنان میدمد» موقت نخواهد بود. همینگوی پاسخ داد:
«از خدا میخواهم آنچه میگویید صحت داشته باشد، گرچه نمیدانم چطور میتوانیم دوامش را پیشبینی کنیم، اما این لطف شماست که میگویید ادامه خواهد داشت.»
و پس از آن از رمان گارنت تعریف کرده است.
نامههای سالهای 29 تا 31 او همینگوی جوان را نشان میدهند که رو به رشد و بلوغ و در حال پذیرفتن نقش جدیدش به عنوان نویسنده حرفهای و مشهور است. نامه او به گارنت از این جهت مهم است که نقضی است بر تصور رایج از همینگوی در خصومت با سایر نویسندگان. از طرفی تعریف همینگوی از کتاب گارنت، از این جهت سوالبرانگیز است که این کتاب مضمونی نژادپرستانه دارد. زنی آفریقایی با مردی انگلیسی ازدواج میکند و به انگلیس میرود و در پایان رمان به این نتیجه میرسد که بهترین جا برای زندگی فرزند دورگهاش آفریقاست. همینگوی عاشق آفریقا بود. در سال 1933 به آنجا سفر کرد و دو سال بعد مموآر «تپههای سبز آفریقا» را نوشت. آیا از تحسین همینگوی از این کتاب میتوان در مورد عقاید نژادپرستانه او نتیجهای گرفت؟